ستایش امام علی (ع) در سروده‌های عبد الباقی عُمَری


‌خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: محمد جواد گودینی استاد دانشگاه، همزمان سیزدهم رجب و سالروز میلاد امیرالمومنین علی بن ابیطالب (ع)، یادداشتی با عنوان «ستایش امام علی علیه السلام در سروده‌های عبد الباقی عُمَری» نوشته که برای انتشار در اختیار مهر قرار گرفته است.

مشروح متن این‌یادداشت در ادامه می‌آید؛

عبد الباقی عُمَری فاروقی موصلی، از سرایندگان اواخر عصر عثمانی در سرزمین دجله و فرات بوده که از نسل خلیفه دوم عمر بن خطاب بوده و نسلش با ۱۶ واسطه به وی منتهی می شده و از این رو به «عُمَری فارُوقی» مشهور گردیده است. وی در سال ۱۷۹۰ میلادی (۱۲۰۴ هجری) در شهر موصل چشم به جهان گشود و به تحصیل علوم ادبی اشتغال یافت و از سوی دولت عثمانی در موصل و سپس بغداد، به کارهای حکومتی منصوب گردید و در کنار فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی، به سرودن شعر نیز همت گماشت و از ادیبان بزرگ و پرآوازه بغداد در زمانِ خود به شمار می‌رفت. از آنجایی که در سرودن شعر با سرعت بالا، توانا بودی، او را «الفوری» می‌خواندند. وی که شاعری بزرگ در سرزمین دجله و فرات بوده، در سن ۷۲ سالگی به سال ۱۸۶۲ میلادی (۱۲۷۹ هجری) در بغداد چشم از جهان فروبست.

عبد الباقی سروده‌های زیبا و دلنشینی را در ستایش اهل بیت رسالت (ع) سروده که از عمق بالایی برخوردار بوده و از تسلط سراینده بر متون دینی و روایی حکایت می‌کند. اخلاص و زیبایی و صفا در اشعار وی به فراوانی دیده شده و آرایه های ادبی (به ویژه تلمیح و تضمین برخی روایات و آیات قرآنی) در سروده‌هایش بسیار است.

وی در سروده‌ای دلنشین، بارگاه آسمانی و ملکوتی امیر مؤمنان علی بن ابی طالب (ع) را تجلی گاه هیبت و بزرگی خداوند توصیف نموده که برای پناهندگان، همچون سایه‌ای طولانی و پناهگامی مستحکم و طورِ مناجات با خداوند بی همتاست:

قُبَّةُ المُرتَضَی عَلیٍّ تَعَالَی / شَأنُها عَن مَوازِنٍ وَ عَدِیلِ

کَبُرَت فَاستَقَلَّت الفَلَکُ الدَّوّ / ارُ عَنهَا بِأن یُری بِبَدیلِ

جَلَّلت مَرقداً جَلِیلاً تَجَلَّت / فَوقَهُ هَیبَةُ المَلِیکِ الجلیلِ

فَعَلی قُبَّةِ السَّماءِ اذا مَا / فَضَّلُوهَا أقُولُ بِالتَّفضِیلِ

هِیَ بَاءٌ مَقلُوبَةٌ فَوقَ تِلکَ ال / نُقطَةِ المُستَحِیلةِ التَّأوِیلِ

هِیَ فُلکٌ بَل ما عَلَیه استَوَی الفُل / کُ وَ مِن فَوقِ لَوحِه مِن قَبِیلِ

هِیَ کَهفُ النَّجَاةِ طُورُ المُنَاجَا / ةِ ثَمَالُ العُفَاةِ مَأوَی الدَّخِیلِ

هِیَ ظِلُّ ما ضَلَّ مَن قَالَ یَوماً / بِحمَاهَا مِن تَحتِ ظلٍّ ظَلِیلِ

هِیَ غَمدٌ لِذِی فَقَارٍ بَطِینٍ / مِن سُیُوفِ اللهِ العَلِیِّ صَقِیلِ

هِیَ غَابٌ ثَوَی بِهِ أسَدُ اللهِ / عَلیٍّ بِصَدرِ أشرَفِ غِیلِ…

عَلَّلانِی بِذِکرِ مَن حَلَّ فِیهَا / إنَّ قَلبِی یَطِیبُ بِالتَّعلِیلِ

نَعتُه بِالزَّبُورِ جَاءَ وَ بِالفُر / قاَنِ بَل بِالتَّوراةِ وَ الإنجِیلِ

الإمامُ المُبِینَ أحصَی بِه الل / هُ جَمِیعُ الأشیاءِ فِی التَّنزِیلِ

هُوَ ساقِی الحَوضِ الذی لَیسَ / یَظمَأ مَن حَبَته یَدَاهُ بِالتَّنوِیلِ

هُوَ ذاتُ الشِّفا لِکُلِّ عَلِیلٍ / وَ شِفَاءٌ لذَاتِ کُلِّ غَلِیلِ

عَیلَمٌ کُلُّ قطرةٍ مِن نَداهُ / هِیَ غَیثٌ لِکُلِّ عَامٍ مَحِیلِ …

ترجمه: «مرقدِ علی مرتضی «ع»، از داشتن همانند و هم طراز، برتر است.

(آن قبه و بارگاه) بلند و سترگ بوده و روزگار، اِبا داشته که برای آن، همانندی دیده شود.

آن، گنبد و بارگاهی بزرگ است که از فراز آن، هیبت و بزرگی خدایِ جلیل تجلی نموده است. (واج آوایی حرف جیم و جناس اشتقاق در واژگان جلّلت، تجلّت و الجلیل، زیبایی این بیت را دوچندان کرده است).

هنگامی که با بلندی آسمان برابر شود، من به برتری این بارگاه (مرقد امام علی «ع») باور دارم (و این بارگاه را از آسمان نیز بالاتر و افراشته‌تر می دانم).

آن، حرفِ باء واژگونی است که بر بالای آن نقطه‌ای که تأویل آن، ممکن نیست. (اشاره به حدیث مشهور امام علی «ع» که فرمود: اسرار قرآن، در (سوره) فاتحه بوده، اسرار فاتحه در بسم الله الرحمن الرحیم است، اسرار بسم الله در باء بوده و من همان نقطه زیرِ (حرف) باء هستم).

(این بارگاه ملکوتی) بسانِ کشتی است که بر فراز لوحِ آن، هیچ مانندی نیست.

آن، پناهی برای نجات، طوری برای مناجات، پناهگاه افرادِ عفیف و ماوایی برای فردی است که به آن روی می‌آورد.

آن، سایه کسی است که راه را گم کرده (و یا به گمراهی افتاده) و اگر (کسی) در پناهِ آن بارگاه درآید، در سایه‌ای مُمتَد قرار گرفته (و جایی را یافته که پناهجویان را پناهی مطمئن و امن خواهد بود).

آن، همچون غِلافی برای شمشیر ذی الفقار بوده که (صاحب آن شمشیر)، خود شمشیری از شمشیرهای برانِ خداوند بلند مرتبه است.

(آن مکانِ باشرافت)، بیشه ای است که شیرِ خدا (امام علی «ع») در آن و بر فراز بالاترین خانه شیران، آرمیده است…

مرا به دلیل یاد کردن از کسی که در این بارگاه آرمیده (امیر مؤمنان «ع»)، سرزنش می‌کنند؛ اما قلب من، با سرزنش خُرّم می‌گردد (و این سرزنش‌ها در قلب من تأثیر منفی نداشته، بلکه مرا در کار و اندیشه ام مصمم‌تر می‌سازد).

وصف ِ او در زبور، قرآن، بلکه در تورات و انجیل آمده (و درباره ایشان «ع»، پیامبران گذشته سخن گفته و در کتب آسمانی پیشینیان نیز یاد گردیده است).

او (ع) همان پیشوای روشنی است که دانشِ همه چیز در او احصا شده (و در وجودش به ودیعه نهاده شده است؛ اشاره به آیه ۱۲ سوره یس که می‌فرماید: همه چیز را در امامی مبین، احصا نموده‌ایم و برشمردیم. ذیل این آیه شریفه، مفسران گفته‌اند منظور از امام مبین، حضرت علی «ع» است).

او (ع) همان لوح بلکه آنچه میان لوح نوشته شده می‌باشد و آنچه (از علم و اخبار غیبی) که میان لوح نگاشته و ثبت گردیده، نزد او وجود دارد.

او (ع)، ساقی حوضی است که هر آن کس از بخشش و عطای او برخوردار گردد، تشنه نخواهد شد.

او (ع) برخودار از شفا برای هر بیماری بوده (درمان و شفای هر بیماری، بدست او یافت می‌شود) و آبی گوارا برای هر تشنه کامی است.

او (ع) بسان چاهی است که هر قطره از بخشش وی، بارانی است که در زمان قحطی می بارد. (تشبیه بخشش و کرم امام علی «ع» به بارانی که در روزگار قحطی و نیاز مردم، می بارد) …».

اثر جاودانه و بسیار مشهور او، شعری است در ستایش امام الموحدین حضرت علی بن ابی طالب (ع) که به “قصیده عَینیة” شهرت یافته و در برخی از ابیات این قصیده زیبا، چنین سروده است:

أنتَ العَلِیُّ الَّذی فَوقَ العُلَی رُفِعا / بِبَطنِ مَکَّةَ وَسطَ البَیتِ اذ وُضِعَا

وَ أنتَ حَیدَرَةُ الغَابِ الذی أسَد ال / بُرجِ السَّمَاوِی عَنهُ خَاسِئاً رَجَعا

وَ أنتَ بَابٌ تَعَالَی شَأنُ حَارِسه / بِغَیرِ رَاحَةِ رُوحِ القُدسِ ما قُرِعا

وَ أنت ذاکَ الهِزَبرُ الأنزَعُ البَطَلُ ال / ذی بِمِخلَبِه لِلشَّرکِ قَد نَزَعا

وَ أنتَ یَعسُوبٌ لِلمُؤمِنِینَ الی / أیِّ الجِهَاتِ انتَحَی تَلقَاهُمُ تَبَعا

وَ أنتَ نُقطَةُ بَاءٍ مَع تَوَحُّدِها / بِهَا جَمِیعُ الذی فِی الذِّکرِ قَد جُمِعا

وَ أنتَ وَ الحَقُّ یا أقضَی الأنامِ بِه / غَداً عَلَی الحَوضِ حَقَّاً تُحشَرانِ مَعا

وَ أنتَ صُنوُ نَبیٍّ غَیر شِرعَتِه / للأنبیاءِ إلهُ العَرشِ ما شَرَعا

وَ أنتَ زَوجُ ابنَةِ الهَادِی الی سَنَنٍ / مَن حَادَ عَنهُ عِداه الرُّشدُ فَانخَزَعَا…

وَ أنتَ رُکنٌ یُجِیرُ المُستَجِیرَ بِه / وَ أنتَ حِصنٌ لِمَن مِن دَهرِه فَزِعَا

وَ أنتَ عَینُ یَقِینٍ لَم یَزِده بِهِ / کَشفُ الغِطَاءِ یَقِیناً أیَةُ انقَشَعَا

وَ أنتَ ذُو حَسَبٍ یُعزَی الی نَسَبٍ / قَد نِیطَ فِی سَبَبٍ أوجُ العُلا قَرَعا

وَ أنتَ مَن فُجِعَ الدِّینُ المُبِینُ بِهِ / وَ مَن بِأولادِهِ الاسلامُ قَد فُجِعا

وَ أنتَ أنتَ الذی حُطَّت لَهُ قَدَمٌ / فِی مَوضِعٍ یَدُهُ الرَّحمنُ قَد وَضَعَا

وَ أنتَ أنتَ الذی لِلقِبلَتَینِ مَعَ ال / نَبیِّ أوَّلُ مَن صَلَّی وَ مَن رَکَعَا

وَ أنتَ أنتَ الذی آثَارُه ارتَفَعت / عَلَی الأثِیرِ وَ عَنهَا قَدرُهُ اتَّضَعَا

وَ أنتَ أنتَ الذی لله مَا فَعلا / وَ أنتَ أنتَ الذی لله مَا صَنَعا …

ترجمه: «تو همان علی هستی که از درون مکه و میانه خانه (خدا؛ محل تولد امام علی «ع») بر فراز بلندی قرار گرفته و بالا رفته‌ای.

و تو شیرِ بیشه ای هستی که شیرِ برج آسمان، (در برابر او) دور شده و باز می‌گردد.

و تو دروازه‌ای هستی که جایگاهِ نگهبانش بالاتر از آن است که روح القدس (جبرئیل) بدون اجازه به فضای آن وارد گردد.

و تو همان شیر دلاوری و قهرمان (میادین نبرد) هستی که هر گونه شرک از دستان او کَنده شده (و بدور از هر گونه شرک است).

و تو پیشوای مؤمنان هستی که به هر طرف میل کنی، آنان را (مؤمنان را) پیرو خود خواهی یافت.

و تو، نقطه بائی هستی (باء بسم الله الرحمن الرحیم) که در آن، همه قرآن جمع گردیده است. (خلاصه و چکیده معارف قرآن کریم، در وجود شما متجلی گردیده است).

تو و حق، ای کسی که در میان مردمان بیشترین حکم به آن (حق) را صادر نمودی، فردا در کنار حوض با یکدیگر محشور خواهید شد. (اشاره به حدیث معروف پیامبر «ص»: علی همراه حق و حق همراه علیست؛ از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند).

و تو برادر و همتای پیامبر «ص» هستی، البته جز جایگاه پیامبری اش (و اینکه صاحب شرع و دین است) و خداوندی که صاحب عرش است، برای انبیا (ع)، چنین کسی را آشکار نساخته است. (انبیا گذشته «ع»، چنین وصی و جانشینی را نداشته‌اند).

و تو همسرِ دخترِ کسی هستی که به راهی هدایت می‌کند که هر کس از آن رویگردان شود، (از مسیر رشد و هدایت) دور می‌گردد.

و تو پناهی هستی که پناه جو را به خود آرام کرده (و پناه هر بی پناه و ستم دیده‌ای هستی) و برای کسی که در روزگارش اندوهناک است، پناهگاهی مستحکم به شمار می‌روی.

و تو دیدگانی به یقین رسیده داری که اگر پرده‌ها کنار رود، بر یقین او افزوده نمی‌گردد. (اشاره به حدیث مشهور امام علی «ع» که فرمود: اگر پرده‌ها کنار رود، بر یقینم افزوده نمی‌گردد).

و تو دارای نسبی شریف بوده و به خاندانی انتساب داری که به پیوندی متصل هستی که اوج بلندی و بزرگی نیز از آن خالی بوده (و بالاترین درجات بلندی و رفعت نیز به تو دست نخواهد یافت).

و تو کسی هستی که به خاطر او دینِ آشکار (اسلام) گرفتار اندوهی بزرگ شده (با شهادت او) و (با شهادت فرزندانش)، اسلام دچار مصیبت گردیده است. (چرا که او فرزندانش، ستون‌های دین بوده و با شهادتشان، دین اسلام دچار آسیب شده و ستون‌هایش شکسته گردیده است).

و تو کسی هستی که بر جایی قدم نهادی که خداوند دستِ عنایت خویش را در آنجا قرار داده است. (اشاره به بالا رفتن امام علی «ع» از شانه پیامبر «ع» در روز فتح مکه و شکستن بت‌ها از سوی ایشان که بر شانه رسول خدا «ص»، پای نهاد؛ کسی که خاتم پیامبران «ع» بوده و مورد لطف و عنایت ویژه خداوند جهانیان است).

و تو همراه با رسول خدا (ص)، نخستین کسی هستی که بر دو قبله (مسجد الاقصی و مسجد الحرام) نماز خواندی و رکوع به جای آوردی. (اشاره به روایات بی شمار شیعه و بسیاری از اهل سنت که امام علی «ع» را نخستین مسلمان از میان مردان دانسته که همراه با پیامبر «ص» نماز به جای آورده است).

و تو همان کسی هستی که آثار و کردارهای نیک و پسندیده‌ات بالا رفته و از آن، جایگاهت روشن و آشکار می‌گردد. (مقام و منزلت شما از کردار و اثرهای نیکی که برجای نهادی، پیداست).

و تو همانی که آنچه انجام داده‌ای و ساختی، برای خدا بوده است. (کارها، تلاش‌ها، مجاهدت‌ها و کردارت همگی برای خدا و کسب خشنودی پروردگار بوده است) …».

عبدالباقی فرزند سلمان بن احمد عُمَری از چهره‌های ادبی اهل سنت در پایان دوران عثمانی در سرزمین عراق بوده و از وی سروده‌های پرمعنا و جان‌فزایی برجای مانده که عمق ارادت، دلدادگی و محبت خود را به ساحت مقدسِ امام علی بن ابی طالب (ع) و دیگر پیشوایان دین (ع) اعلام نموده و اثر مشهورش نیز «الباقیات الصالحات» نام داشته که در زیبایی، بلاغت و ساختار ادبی، کم نظیر است. پرآوازه‌ترین سروده وی نیز «قصیده عینیه» او بوده که در ستایش حضرت علی بن ابی طالب (ع) سروده و از دلپذیرترین اشعار آئینی در ادب عربیِ آن روزگار محسوب شده و قدرتِ شعری و قریحه ادبی وی از این قصیده دلپذیر و خواندنی، کاملاً آشکار می‌گردد و با بهره گیری از آموزه‌های دینی، آیات قرآنی و نکته‌های تاریخی و روایی سروده شده است. این دیوان شعری با محبت خالصانه، شیفتگی و دلدادگی به اولیای الهی سروده شده و اشعارش خواندنی و دلچسب بوده و اثر عمیقی بر جان انسانِ خواننده برجای می نهد. خداوند بی همتا، روح شاعر را قرین رحمت واسعه خود قرار دهد.



منیع: خبرگزاری مهر

کرّار بود نه فرار و مَثلش، مَثل سوره قل‌هوالله؛ علی (ع) در کلام اهل سنت


خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: کتاب «مسیح اسلام؛ داستان‌هایی از فضائل امام علی (ع) در منابع اهل سنت» اثر علی قهرمانی سال ۱۴۰۰ توسط انتشارات کتاب جمکران وارد بازار نشر شد و طی ۱۰ روز به چاپ هشتم رسید. این‌کتاب که مولفش برای نوشتن آن، بیش از ۳۰۰ منبع تاریخی و حدیثی اهل سنت را مطالعه و بررسی کرده، در حال حاضر با نوبت چاپ نوزدهم با شمارگان ۱۰ هزار نسخه در بازار نشر حضور دارد.

علی قهرمانی، پیش از این‌کتاب، اثر دیگری درباره شخصیت حضرت فاطمه زهرا (س) نوشت که با عنوان «فاطمه علی است» توسط همین‌ناشر چاپ شد. «مسیح اسلام» نیز با رویکرد همان‌کتاب اول نوشته شد و به خرده‌روایت‌های داستانی اختصاص دارد که بازه زمانی‌اش از ۱۳ سالگی علی (ع) که به جانشینی پیامبر (ص) انتخاب می‌شود، تا ۲۰ سال بعد یعنی حجه‌الوداع و واقعه غدیر خم امتداد دارد.

نویسنده کتاب پیش‌رو در مقدمه آن می‌گوید: «پژوهش مطالب این‌کتاب به‌طور ناپیوسته بیش از ۱۰ سال طول کشید و بنا بر آن بود که داستان به متن وفادار باشد. در اندک مواردی که روایت، هیچ‌زمینه و فضای داستانی نداشت، با مراجعه به تاریخ و منابع فریقین تلاش شد سقف خیال در داستان‌پردازی‌ها نیز بالاتر از کشش روایت مذکور نباشد.»

داستان‌های کتاب پیش‌رو در ۵ فصل تدوین شده‌اند که عبارت‌اند از: «خورشید مکه»، «آفتاب مدینه»، «طلوع در غدیر»، «خورشید خانه‌نشین» و «در جستجوی آفتاب»

در ادامه به بهانه سالروز میلاد امیرالمومنین (ع)، ۱۰ فراز از داستان‌های «مسیح اسلام» را می‌خوانیم؛

قدم از قدم برنداشت

بانگ هجرت که نواخته شد، تازه‌مسلمان‌ها دسته‌دسته و پنهانی راهی یثرب شدند. مکه دیگر جای زندگی نبود، همه‌شان گرچه صبور بودند و ساکت، اما شکنجه‌های گاه و بیگاه کفار و آزار مشرکان امانی برای مومنان نگذاشته بود. درست در همین شرایط از جایی که گمانش را هم نمی‌بردند خدا درِ گشایشی برایشان باز کرد؛ بیعت شبانه اهالی یثرب همه‌چیز را دگرگون ساخت، پیامبر تا همه را نفرستاد خودش راهی نشد. وقتی هم هجرت را آغاز کرد، در قبا ماند و وارد شهر نشد.

همه دل‌های شهر برای نبی می‌تپید و دل پیامبر برای علی (ع). جانشین پیامبر در مکه ماند تا در نبوتش امانت‌های مانده پیش رسول خدا را به صاحبانشان برگرداند و کارهای نیمه‌تمام پیامبر را به سامانی برساند.

تا علی نیامد، نبی قدم از قدم برنداشت، تا همه بفهمند ارزش علی را برای نبی و جایگاهش را.

خشونت در راه خدا

از نبرد یمن که برمی‌گشتند علی جلوتر رفت. رفت تا رسول خدا را ببیند و اخبار پیروزی سپاه اسلام را داغ داغ تقدیم کند.

علی که رفت باقی‌مانده‌ها، هرچه پارچه و لباس غنیمتی بود پوشیدند. علی اما خیلی زود برگشت و هرچه را هرکه تصرف کرده بود به زور پس گرفت.

زورشان به علی نرسید، اما شکایت پیش رسول خدا بردند و شکوه‌ای طولانی سر دادند.

«از علی پیش من گله و شکایت نکنید. زیرا اگر خشونتی نشان داده، حتما برای خدا بوده و بس.»

کرار بود نه فرار

زرهی که بر تن داشت، پشت نداشت، چون در قاموسش نه شکست را می‌توانستی پیدا کنی، نه پشت کردن به دشمن و نه فرار از میدان نبرد. سپر را خرج عروسی کرد و جای آن پرچم فرماندهی سپاه را به دست گرفت؛ دلاوری که خدا از او راضی بود و او هم از خدا، هرجا بود فتح و ظفر با او بود و از هیچ جنگی برنگشت مگر با پیروزی.

کسی به میدان مبارزه با او نرفت مگر آنکه در بازگشت جانش را جا گذاشته بود. شمشیر که به دست می‌گرفت از چپ و راست می‌گریختند. زیرا جبرئیل دست راستش بود و میکائیل دست چپش. فرار می‌کردند و می‌گفتند: «فرشته مرگ جایی در پشت شمشیر علی است.»

غدیر به روایت ذهبی

کتاب را از قفسه بیرون کشید و پیش رویش گذاشت. ورق به ورق و سطر به سطر شروع کرد به خواندن. کتاب اول که تمام کرد کناری گذاشت و کتاب دوم را به دست گرفت. تورقی کرد و مروری؛ همه مطالب مرتبط و در راستای کتاب قبلی بود. کتاب‌های سوم و چهارم هم همینطور. دانست این‌ها جلدهایی از یک‌کتاب هستند و پیرامون حقیقتی واحد به نگارش درآمدند.

«محمد ذهبی» محدثی نام‌آشنا،‌ تاریخ‌نگاری برجسته و سیره‌نویسی توانا و آشنا به رجال بود. می‌دانست جمع‌آوری چنین گنج گران‌بهایی چقدر سخت است و طاقت‌فرسا. نمی‌توانست تحسین و تقدیر خود را از این‌کار بزرگ پنهان کند. دست به قلم برد و حال خود را پس از خوندن این‌کتاب این‌طور نوشت:

«محمد بن جریر طبری روایات غدیر خم را در چهارجلد گردآوری کرده است. من بخشی از آن را دیدم و جلدی از آن را خواندم. از گستردگی روایات غدیر شگفت‌زده شدم و فراوانی این‌روایات مرا مات و مبهوت ساخت. آنجا بود که یقین کردم این‌اتفاق ناب رخ داده است.»

تو هم شنیده‌ای؟

در روزگاری زندگی می‌کرد که سینه‌ها جام کینه‌ها بود؛ دورانی که هیچ‌خطیب و منبری بی‌لعن علی از منبر پایین نمی‌آمد. حدیثی عجیب اما ناب سعید بن مسیب را آواره کوه و بیابان و راهی راه دانایی کرده بود.

پیش پسر ابی‌وقاص که رسید، روایت را که چون گنجی گران‌بها پنهان کرده بود بیرون آورد. حدیث منزلت را برای سعد خواند. گفت: «تو رسول خدا را درک کرده‌ای. آیا چنین حدیثی از او شنیده‌ای؟!»

با حرف و خنده سعد، چشم‌های از تعجب گردشده‌اش، داشت از حدقه بیرون می‌زد:

«آری، نه یک‌بار و دوبار. این حرفی بود که رسول خدا مدام تکرار می‌کرد و در هر مناسبتی رو به علی (ع) می‌فرمود: نسبت تو به من مانند نسبت هارون است به موسی، مگر آنکه پس از من پیامبری نیست.»

قرآن با علی است

«دیدن عایشه روی آن ناقه بزرگ و با ابهت دلم را به‌سوی او می‌کشاند، اما لحظه‌های اذان ظهر بود که خدا آرامشی عجیب به دلم انداخت و مرا در رکاب علی ثابت‌قدم ساخت.»

ام‌سلمه از او پرسیده بود: «دل تو کجا سیر می‌کرد، آنگاه که دل‌ها به‌سوی جایگاه و منطقه پرواز خود می‌شتافتند؟»

آزادشده دست ابوذر با تواضع زانو زده بود و در تمام طول صحبت‌ با همسر رسول خدا به نشانه احترام سر به زمین افکنده بود. گفت: «ای ام‌المومنین به خدا سوگند نیامده‌ام تا چیزی بخورم و بیاشامم. خوب می‌دانی که آمده‌ام تا پرده‌های شک را از حجره قلبم بگیری.»

لبخند رضایت لب‌های ام‌المومنین نشانه تایید او بود. با تبسم گفت: «از رسول خدا (ص) شنیدم که می‌فرمود: علی (ع) همراه قرآن است و قرآن نیز همراه علی (ع). هرگز علی (ع) از قرآن و قرآن از علی (ع) جدا نمی‌شوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.»

از زبان ابوذر

مفسری به نام بود و محدثی مشهور. روزی گذرش به زمزم افتاد. نزدیک چاه قصد استراحت کرد. تا نشست حلقه‌ای از جمعیت او را چون نگینی در بر گرفت. جماعتی این‌چنین مشتاق او را سر ذوق آورد و خستگی فراموشش شد.

بهترین هدیه‌ای که برای این‌جمع باصفا داشت،‌ احادیثی ناب بود که خودش از پیامبر خدا شنیده بود.

بهترین آن‌ها روایت‌هایی از فضیلت‌های پسر ابوطالب. عبدالله می‌گفت و مردی ناشناس از میان جمع او را تایید می‌کرد. مردی که با پارچه انتهای عمامه‌اش، صورتش را پوشانده بود.

جان عبدالله مالامال شد از شوق شناخت آن مرد ناشناس اما آشنای به حقایق.

پسر عباس دیگر طاقت نیاورد. قسمش داد که خودش را معرفی کند. مرد، پارچه از صورت برگرفت و گفت: «من جندب، پسر جناده هستم؛ معروف به ابوذر غفاری. از یاری‌کنندگان رسول خدا (ص) در جنگ بدر. با دو گوشم از دو لب رسول خدا شنیدم که می‌فرمود: «علی پیشوای نیکوکاران و کشنده کافران است، هرکه او را یاری کند پیروز است و آنکه او را خوار نماید ذلیل و بی‌چاره.»

اللهم وال من والاه

هنوز سینه‌هایی از کینه لبریز بود؛ دل‌هایی که از کشته‌شدن اقوام مشرکشان به دست علی در جنگ‌ها آتشی روشن داشت و آدم‌های کوچکی که بزرگی علی را تاب نمی‌آوردند.

آتش کینه‌ای و دامنه حسادتی که از این‌دل‌ها و سینه‌ها زبانه می‌کشید، می‌توانست غیر خودشان، جامعه‌ای را بسوزاند.

هرچه گفت این‌انتصاب از جانب خداست دل‌هاشان اما گنجایش پذیرش علی را نداشت.

حرفش را جور دیگری زد تا بهانه را از بهانه‌جوها بگیرد. دست به آسمان مناجات برداشت. دعا کرد و نفرین؛ علی و دوستانش را دعا کرد و دشمنانش را نفرین.

«خدایا دوست بدار هرکه را علی را دوست دارد و دشمن باش با هرکه با او دشمن است. یاری کن هرکه او را یاری کند و خوار گردان هرکه خواری او را بخواهد…»

زینو مجالسکم بذکر علی (ع)

از کوچه پس کوچه‌های خاکی گذشتند. انتهای کوچه آخر، خانه یکی از همسران پیامبر خدا بود.

خوشحال بودند که پس از حج، توفیق زیارت مزار رسول خدا نصیبشان شده و حالا فرصتی برای فیض‌بردن دارند.

وقتی در خانه عایشه رسیدند جمع فراوان دیگری از حاجی‌ها را دیدند که به خانه او آمده‌اند.

از نگاه‌ها شراره اشتیاق می‌بارید و عطش دانستن را در چهره تک‌تکشان می‌شد دید. بی‌تابی و ازدحام جمعیت منتظر، عایشه را به سخن وا داشت. گفت: «چیزی را می‌گویم که پیامبر خدا بسیار به آن توصیه می‌کرد: «زینوا مجالسکم بذکر علی (ع). در دورهمی‌ها، زینت مجالستان ذکر علی باشد.»

مَثل سوره قل‌هوالله

«مَثل علی در میان امت، مانند مَثل قل هوالله است در میان سوره‌های قرآن.»

این‌جمله غوغایی برپا کرد در جمع حلقه محبان. برخی حیران شدند و جمعی شیدا. هرکس حرفی می‌زد و به قدر فهم خود تفسیری می‌کرد.

اجازه نداد دل‌ها و زبان‌ها بیش از این به بیراهه بروند و گمان‌های بیهوده برند.

به ثواب خواندن سوره توحید اشاره کرد. گفت: «هرکه در قلبش علی را دوست داشته باشد، یک‌سوم ثواب امت را از آن خود کرده است. اگر محبت علی از دلش جوشید و بر زبانش جاری شد، ثلث دیگر این‌ثواب را به چنگ آورده و اگر محبت قلبی و اقرار زبانی را با رفتار و کردارش کامل کند، معادل تمام ثواب امت اسلام را به او می‌دهند.»



منیع: خبرگزاری مهر

فروش ویژه ۹۹۰ عنوان کتاب در آستانه عید غدیر


به گزارش خبرگزاری تسنیم، فروش ویژه 800 عنوان کتاب از تولیدات کانون پرورش فکری، 190 عنوان کتاب غیرکانونی در پایگاه دیجی‌کانون از 17 تا 25 خرداد 1404 اجرا می‌شود.

در این طرح کتاب‌های کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با تخفیف 20 تا 25 درصدی، کتاب‌های غیرکانونی با تخفیف 10 درصدی به فروش می‌رسد.

کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کتاب‌های متنوعی را با موضوع‌های داستان، شعر، هنر، فلسفه، روان‌شناسی، تاریخ، جغرافیا، علوم، دین، آموزشی، طنز و سرگرمی و… منتشر می‌کند.

این کتاب‌ها براساس رده‌بندی برای گروه‌های سنی نوزاد (+ صفر)، نوگام (بالای 2 سال)، نوباوه (بالای 4 سال)، نوخوان (بالای 7 سال)، نونهال (بالای 9 سال)، نونگاه (بالای 12 سال) و نوجوان (بالای 15 سال) مناسب است.

علاقه‌مندان می‌توانند با مراجعه به سایت دیجی‌کانون digikanoon.ir و بهره‌مندی از این فروش ویژه، کتاب‌های موردنظر خود را خریداری کنند.



منبع: خبرگزاری تسنیم

بی سؤال و جواب می‌بخشد، پدرم بی‌حساب می‌بخشد


به گزارش خبرنگار مهر، محمدحسین مهدویان شاعر جوان و طنزپرداز، شعر تازه‌ای به مناسبت ولادت امیرالمومنین (ع) و برای روز پدر سروده که برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار گرفته است.

مهدویان در ابتدای شعرش نوشته «تقدیم به همه پدران زحمت‌کش میهنم که برای کسب روزی حلال تلاش می‌کنند».

این غزل را در ادامه می‌خوانیم؛

*

کنج دکّان خود نشسته پدر، می‌نویسد حساب سالش را

تا دوباره کنار بگذارد، سهم خمس و زکات مالش را

کاسب مورد وثوق محل، با توکل، بدون دوز و دغل

می‌گذارد میان سفره‌ خود، سال‌ها لقمه حلالش را

گرچه در طول زندگی گهگاه در بساطش نبوده غیر از آه

هیچ‌گاه از حساب خمس و زکات، جا نینداخت یک ریالش را

بی سؤال و جواب می‌بخشد، پدرم بی‌حساب می‌بخشد

او که تنها کمک به خلق‌ُالله خوب کرده همیشه حالش را

مثل رودی روان و در حرکت، مثل باران لطیف و پر برکت

می‌ستایم همیشه در شعرم، روح بخشنده و زلالش را



منیع: خبرگزاری مهر

مطالبات ناشران از نمایشگاه کتاب کی پرداخت می‌شود؟


به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم‌، با گذشت 21 روز از پایان سی و ششمین نمایشگاه کتاب تهران،‌ برخی ناشران اذعان می‌کنند که هنوز مطالبات خود از فروش مجازی نمایشگاه را دریافت نکرده‌اند،‌ هم‌چنین با پایان یافتن طرح فروش کتابفروشی‌ها در سامانه بازار کتاب،‌ مطالبات کتابفروشی‌ها از محل یارانه این طرح نیز هنوز به صورت کامل پرداخت نشده است. این در حالی است که ابراهیم حیدری مدیرعامل خانه کتاب از پرداخت عمده مطالبات ناشران خبر داده و می‌گوید:  مطالبات مابقی ناشران نیز به زودی پرداخت می‌شود.

حیدری در گفت‌وگو با خبرنگار تسنیم گفت:‌ تاکنون 280 میلیارد از (320 میلیارد) مطالبات ناشران در نمایشگاه مجازی کتاب تهران پرداخت شده است،‌ تنها رقم اندکی در باقی مانده که آن هم به زودی پرداخت می‌شود،‌ مشکلی برای پرداخت مطالبات از سوی ما وجود ندارد،‌ باید صبر می‌کردیم تا بسته‌های پستی ناشران به دست مخاطبان برسد و ثبت در سیستم شود.

وی ادامه داد: تنها روز سه‌شنبه هفته گذشته 91 میلیارد تومان از این مطالبات پرداخت شد و البته تعطیلات نیز مزید بر علت شده تا کار کمی کندتر پیش رود.

مدیرعامل خانه کتاب در پاسخ به این پرسش که مطالبات کتابفروشان از سامانه بازار کتاب چه زمانی پرداخت می‌شود‌، گفت:‌ فروش کتابفروشان در سامانه بازار کتاب نیز اخیراً‌ به اتمام رسیده است وهمه کتاب‌ها هنوز به دست مردم نرسیده است،‌ تلاش ما این است که تا پایان هفته کلیه مطالبات کتابفروشان پرداخت شود.

انتهای پیام/



منبع: خبرگزاری تسنیم

سرور غالب امیرالمؤمنین حیدر علی (ع)؛ در شعر وحشی بافقی


‌خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ طاهره طهرانی: کمال الدین محمد، معروف به وحشی بافقی متولد بافق یزد است و از زبردست‌ترین شاعران قرن دهم، دوران عمرش همزمان با دوران شاهی شاه طهماسب صفوی و شاه اسماعیل دوم و شاه محمد خدابنده بود. تحصیل علم را از شهر خود و نزد شرف الدین علی بافقی شروع کرد، بعد از چند سال به یزد رفته و همچنان به کسب علم مشغول بود، سرانجام به کاشان رفت و با مکتب داری روزگار می‌گذراند. برخی میگویند او سفری به هندوستان داشته و به سیاق آن روزگار از راه دریا و از طریق بندر هرمز رفته؛ هرچند در دربار شاهان گورکانی نمانده و به یزد بازگشته و تا زمان پایان عمر در این شهر زندگی کرده است.

به هر صورت از احوالاتش بر می‌آید که مردی فاضل و بلند نظر، ولی تنگدست و گوشه نشین و در عین حال قانع بوده است. اشعارش درباره رسول الله صلی الله علیه و آله، امیرالمومنین علی علیه السلام، امام رضا علیه السلام و امام زمان عجل الله فرجه الشریف، و ترکیب بند درخشانش درباره امام حسین علیه السلام برمیآید که او شیعه بوده؛ بخصوص که کاشان نیز یکی از مراکز تشیع در ایران بوده است و او عمری در آن شهر گذرانده بوده است.

برخی از اشعاراو متأثر از آیات قرآن و احادیث ائمه (ع) است. درون مایه‌های عرفانی در اشعارش به ویژه در منظومه خُلد برین از وجوه برجسته اندیشه‌های او دانسته شده است. تبیین مفاهیم و فضائل دینی و اخلاقی چون قناعت، بخشش، عدل و انصاف و تحسین آنها و تشریح رذائل اخلاقی چون تظاهر، کبر، حرص و حسد و پرهیز از آنها، از جمله موضوعاتی است که جنبه تعلیمی و اخلاقی شعر او را برجسته کرده است. از آنجا که شاعری زبردست بود در همه قالب‌های شعری شعر می سروده، اما غزل‌ها و ترکیب بندهای او از شهرت بیشتری برخوردار است.

او در قصیده‌ای که مطلعش «زلف پیش پای او بر خاک می‌ساید جبین / همچو هندویی که پیش بت نهد سر بر زمین» است، در مدح امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام این‌طور می‌سراید:

روح در تن می‌دمد باد بهاری غنچه را

می‌رسد گویا ز طرف روضۀ خلدبرین

یعنی از خاک حریم روضۀ شاه نجف

گلبن باغ حقیقت سرو بستانِ یقین

حیدر صفدر، شه عنترکش خیبر گشای

سرور غالب، سرِ مردان امیر المؤمنین

کیست کو سر کرده سر باشد بدور عدل او

کش ز سر نگذشت حرف ناامیدی همچو شین

گر نیارد سر فرو با پاسبان درگهت

هندوی گردنکش کیوان درین حصن حصین

از طناب کهکشان جلاد خونریز فلک

برکشد او را به حلق از پیش طاق هفتمین

چرخ چوگانی که گوی خاک در چوگان اوست

رخش قدر عالیش را چیست داغی بر سرین

ذات پاکش گر نبودی بانی مُلک وجود

حاش لله گر بدی الفت میان ماء و طین

شرح احوال جحیم و صورت حال جنان

سر به سر گوید، اشارت گر کند سوی جنین

ای حریم بوستانِ مرقدت، دارالسلام

وی ز خیل خاک بوسانِ درت روح الامین،

درگه قدر ترا ارواح علوی پاسبان،

خرمن فضل ترا مرغان قدسی خوشه چین

از همین قصیده می‌توان دریافت که تمایل او سبک شعریش به مکتب وقوع نزدیک است، احساسات و عواطف و نازک خیال‌های او آنچنان با زبانی ساده و روان بیان شده که گویی در حال محاوره بوده و گاهی چنان است که گویی حرفهای روزمره اش را می‌زند، با زبانی ساده و پر از صداقت شعر می‌گوید و به همین جهت در عهد خود او را تواناترین شاعر مکتب وقوع دانسته‌اند.

قصیده‌ای دیگر در مدح حضرت علی علیه السلام دارد که ردیفش آبله است و با بیان سختی‌های روزگار شروع می‌شود و سپس به این ابیات می‌رسد:

یافت ره در روضه آن کو در ره شاه نجف

کرد پای او ز سیر کوه و هامون آبله

سرور غالب امیرالمؤمنین حیدر که شد

در طریق جستجویش پایِ گردون آبله

رفت مدتها که پا بر خاک نتواند نهاد

در ره او پای انجم نیست جیحون آبله

یک شرار از قاف قهرش در دل دریا فتاد

جوش زد چندانکه از وی شد گهر چون آبله

بسکه بر هم زد ز شوقِ ابرِ جودش دست خویش

شد کف دستِ صدف از دُرّ مکنون آبله

ای خوش آن روزی که خود را افکنم در روضه‌اش

همچو مجنون کرده پا در برِّ مجنون آبله

آنکه چون گل نیست خندان از نسیم حُبّ او

باد او را غنچۀ دل، غرق خون، چون آبله

قصیده‌ای دیگر دارد با ردیف گل، که بعد از توصیف دشت‌های پر گل این‌طور می‌گوید:

از کششهای قطره شبنم

بر ورق‌ها کشیده مسطر گل

تا کند حرفهای رنگین درج

بر وی از مدح آل حیدر گل

شاه دین مرتضا علی که شدش

به هزاران زبان ثناگر گل

بسکه در دشت خیبر از تیغش

رست از گِل ز خون کافر گُل،

گر خزان ریاض دهر شود،

نشود کم ز دشت خیبر گل

در کفش از غبار اشهب او

مشگ دارد بنفشه، عنبر گل

در بغل از خزانۀ کف او

یاسمین سیم دارد و زر گل

باد قهرش اگر بر آن باشد

ندمد تا به حشر دیگر گل

ور شود فیض او بر این ماند

تازه تا صبحگاه محشر گل

بود از رشح جام احسانش

که به این رنگ گشت احمر گل

باشد از یاد عطر اخلاقش

که بر اینگونه شد معطر گل

خلق او هست غنچه‌ای که از او

زیر دامان نهاد مجمر گل

در ازل بسته است قدرت او

اندر این شیشۀ مدور گل

گر نهد در ریاض لطفش پای

دمد از ناخن غضنفر گل

حرز خود گر نساختی نامش

کی شدی بر خلیل آذر گل؟

ای که باغ علوِّ قدرت را

چرخ نیلوفر است و اختر گل

دم ز لطفت اگر خطیب زند

دمد از چوب خشک منبر گل

گر دهندش ز باغ قهرت آب

بردمد همچو خار نشتر گل

گر اشارت کنی که در گلشن

نبود رو گشاده دیگر گل،

پیچد از بیم شحنۀ غضبت

غنچه سان خویش را به چادر، گل

گر نسیم بهار احسانت

سوی گلزار بگذرد بر گل،

گردد از دولت حمایت تو

بر سپاه خزان مظفر گل

باد قهرت اگر به خلد وزد،

خرمن آتشی شود هر گل

ور به دوزخ رسد نم لطفت

دود گردد بنفشه، اخگر گل

خشک ماند درخت گل برجای

گر بگویی دگر میاور گل…

در قصیده‌ای دیگر، بعد از توصیف آغاز بهار و رسیدن آفتاب به برج حَمَل، و هنرنمایی درخانی از نام بردن گل‌هایی مانند بستان افروز و خیری و ختمی و… سرخی در و دشت را میبیند و این‌طور می‌سراید:

لاله سر برزده از سنگ ز سرتاسر کوه

گل برون آمده از خاک ز پا تا سر تل

گویی از کُشته شده پشته سراسر در و دشت

از دم تیغ جهاندار، به هنگام جدل

مسند آرای امامت، علیِ عالی قدر

والی ملک و ملل، پادشه دین و دوَل

باعث سلسلۀ هستی ملک و ملکوت

عالم مسألۀ کلیِ ادیان و ملل

حکمتش گر به طبایع نظری بگشاید،

نتوان نام و نشان یافت ز امراض و علل

سپس دامنه شعر را از دشت گل بر آسمان پرستاره می‌کشاند:

پیش در گاه تو چون سایه بود در بن چاه،

گرچه بر دایرۀ چرخ برین است زحل

اهتمام تو اگر مصلح اضداد شود،

سر بر آرد ز گریبان ابد شخص ازل

پیش ماضی اگر از حفظ تو باشد سدی

هرگز از حال تجاوز نکند مستقبل

نیست خورشید فلک بر طرف جرم هلال

طبل بازیست ترا تعبیه در زین کتل

روز ناورد که افتد ز کمینگاه جدال

در فلک زلزله از غلغلۀ کوس جدل

پر زند مرغ عقاب افکن تیر از چپ و راست،

بال نسرین سماوی شود از واهمه شَل

خاک میدان شود آمیخته با خون سران

پای اسبان سَبُک خیز، بمانَد به وَحَل

بر رگ جان فتد آن عقده ز پیکان خدنگ

که به دندان اجل نیز نگردد منحل

لرزه بر مهر فتد از اثر موجه خون

که مبادا شود این سقف مقرنس مختل

دامن فتنه اجل گیرد و پرسد که چه شد؟

گویدش فتنه چه یارای سخن؟ لاتسئل!

شد پر آشوب جهان وقت گریز است، گریز!

قوت پا اگرت هست، محل است محل…

سرانجام وحشی بافقی در سال ۹۹۱ هجری قمری در یزد از دنیا رفت و همانجا به خاک سپرده شد. اما برای گور او نیز ماجراهایی رخ داده که خواندنش خالی از لطف نیست.

آنچنان که از گفته‌های تاریخی برمیآید، وحشی بافقی را در جایی به خاک سپردند که «صحن شاهزاده فاضل» بوده است. سنگ گور او پیدا بود تا آنکه در روزگار پادشاهی رضاخان، تصمیم گرفتند که نخستین خیابان شهر یزد را بسازند. این خیابان، درست از کنار سنگ گور وحشی می‌گذشت. پس سنگ قبر را برداشتند و به اداره‌ی مالیه (دارایی) آن زمان بردند تا در وقتی مناسب آرامگاهی برای وحشی ساخته شود. خیابان نوساز نیز در کنار مزار وحشی ساخته شد. اما با گذشت زمان، دیگر کمتر کسی به یاد می‌آورد که در آنجا شاعری نامدار دفن شده است. ساخت آرامگاه هم کم‌کم به فراموشی سپرده شد و سنگ گور او از بین رفت.

سال‌ها بعد، آقای سخندان _برادرزاده فرخی یزدی_ به یزد بازگشت، او که مدتی شهردار یزد هم بوده محل قبر وحشی و برداشتن سنگ گور او را به یاد داشت. به هر صورت مکان قبر وحشی مشخص شده است، در مورد ساخت بنای آرامگاه و اهالی بافق نیز درخواست دارند که باقیمانده پیکر او به این شهر انتقال داده شود. اکنون بنایی نمادین از آرامگاه او در پارکی در یزد ساخته شده است.



منیع: خبرگزاری مهر

پدرم چون به کسی ظلم نمی‌کرد تو طول روز؛ نفساشو شبا با خیال راحت می‌کشید


به گزارش خبرنگار مهر، رضا شریفی شاعر و مداح اهل بیت (ع)، به مناسبت روز پدر و سالروز ولادت امیرالمومنین علی ابن ابیطالب (ع) شعر تازه‌ای سروده و آن را برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است.

این شعر محاوره را در ادامه می‌خوانیم؛

*

پدرم کارگر مردم بود و زحمت می‌کشید

واسه‌ی یه لقمه نون خیلی مرارت می‌کشید

روزگار باهاش یکم نامهربونی کرد ولی

باز تا وقتی زنده بود بار محبت می‌کشید

پدرم چون به کسی ظلم نمی‌کرد تو طول روز

نفساشو شبا با خیال راحت می‌کشید

پدرم بازی دنیا رو اگرچه باخته بود

پدرم اگرچه خیلی وقتا حسرت می‌کشید

ولی ما رو دست مرتضی علی سپرده بود

فقط از علی و اولادش منت می‌کشید

خدا رحمت کنه نوکراتو یا اباالحسن

که شبانه‌روز تو رو زدن صدا اباالحسن

*

پدرم همیشه عطر و بوی رنج و غم می‌داد

وقت استراحتش رو تخت غصه لم می‌داد

مثل من مدعی مسلمونی نبود ولی

خدا رو همیشه به اسم علی قسم می‌داد

پدرم با اینکه هیئتی نبود، مُحَرّما

تو خونه سینه می‌زد، دم می‌گرفت و دم می‌داد

سقف خونه چکه داشت؟ یا که بابام گریه می‌کرد؟

نمی‌دونم ولی بالشش که بوی نم می‌داد

اعتقادم اینه که بابام یه مرد عادی بود

اسم مرتضی علی بود که بهش جنم می‌داد

حرفِ از علی کجا و گوش نامحرم غیر؟

اول و آخر مردای جهان ختم بخیر…

*

من مثه بابام خاطرخواتم علی، خداروشکر

هرچی پیش بیاد بازم پاتم علی، خدا رو شکر

مثل بچگیم که خوابتو دیدم، دوسِت دارم

گرچه قدر و شأنتو نفهمیدم، دوسِت دارم

روزگارم خوبه پیشت، بیا درهمش نکن

هر کاری می‌کنی این ارادتو کمش نکن

یه کاری کن که به دردت بخورم ابوتراب

توی فتنه‌ها از عشقت نبُرم ابوتراب…



منیع: خبرگزاری مهر

حاجی مسافر زمان است


به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم،‌ مصطفی محدثی‌خراسانی شاعر خوش ذوقی است،‌ انتظار می‌رود،‌ حاصل سفرش از حج نیز با ذوق شاعرانه درآمیخته باشد‌ و مخاطب با کتابی صرفا ادبی مواجه باشد،‌ اما «شوق کعبه»  معادلات این‌چنینی را بر هم می‌زند،‌ چرا که محدثی در روایتش از سفر حج تنها به بعد ادبی ماجرا نپرداخته و ما با یک سفرنامه ادبی صرف مواجه نیستیم.

محدثی‌خراسانی در این اثر به ذکر لحظات سفر نپرداخته، بلکه با نگاهی عمیق و فلسفی به مناسک حج پرداخته است. نثر کتاب نیز ادبی و یکدست و خوش‌خوان بوده و در ابتدای هر بخش، ابیاتی از سروده‌های این شاعر و نویسنده آمده است.

این کتاب شامل 18 بخش از جمله حج، شطح، اکران زنده اسلام، حاجی مسافر زمان، در آستانه مسجدالنبی، میقات، سکوی پرواز، لبیک، محرم حریم یار، حرم امن، مکعب جاوید، طواف، حرکت بر مدار هستی، سعی صفا، ح‍َرا دریچه‌ای به ملکوت، حج ابراهیم، عرفات، اردوگاه معرفت، دامنه رحمت، هستی در آیینه مشعر، منا، میعادگاه عمل و حج؛ سفر بی‌بازگشت است.

 در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

حاجی مسافر زمان

حاجی مسافر زمان است و از گذرگاه تاریخ عبور می‌کند، لحظه لحظه سفر حج با ورق خوردن صفحات تاریخ شکل می‌گیرد و در قلب این سفر نبض تاریخ است که می‌تپد. طنین حج که به گوش می‌رسد، موجی از وقایع، داستان‌ها و شخصیت‌های تاریخی را با خود به همراه می‌آورد. ابراهیم را می‌بینی که خانه کعبه را بنا می‌کند و تا روی بر می‌گردانی او را تبر بر دوش و با صلابت در حال رفتن به بتخانه خواهی دید. هنوز این تصویر از ذهنت محو نشده که قربانگاه در نگاهت به تصویر کشیده می‌شود، در حالی که اسماعیل سر بر زانوی ابراهیم نهاده و ابراهیم را که با غلبه بر آن اضطراب بزرگ آماده قربانی کردن فرزند است.

صدای بلال را از ماذنه‌های مسجد با آن لکنت ملیح می‌شنوی و هنوز شکوه الله‌‌اکبر و اشهد ان محمد رسول‌الله صدای بلال در ذرات وجودت طنین‌انداز است که فریاد ابوذر از تبعیدگاه ربذه آه از نهادت بر می‌آورد.

ناگهان دندان شکسته پیامبر را می‌بینی و دردی عمیق در تمام ذرات وجودت تیر می‌کشد و بی‌هوش بر زمین می‌افتی و تا دوباره خودت را پیدا  کنی باز در هجوم تاریخ قرار داری و صحنه‌های شکوهمند غرورآفرین و در عین حال گاه جان سوز و جان‌گدازش، بقیع، شعب ابوطالب، غار حرا، غدیر، احد، بدر، خندق، حجةالوداع، حنین، على بن ابیطالب(ع)، مقداد، سلمان میثم، سمیه، زهرای اطهر(س) و … مرور هر کدام تاریخی را در تو زنده می‌کند و تو را در گردونه زمان می‌چرخاند و وسعت می‌دهد و به اوج می‌برد.

اعمال و مناسک حج نیز در فلسفه وجودی خود چنین رویکردی دارند و حاجی را به تاریخ و پشتوانه‌های سازنده آن ارجاع می‌دهند. همین مناسک بوده‌اند که آن ماجراها را در طول تاریخ زنده و تازه نگه داشته‌اند و به امروز رسانده‌اند.

قربانی کردن حاجیان در روز عید قربان، ماجرای شکوهمند حضرت ابراهیم و آماده شدن او برای قربانی کردن فرزندش اسماعیل در پیشگاه خداوند را به عرصه زندگی امروز انسان کشانده است.

حضور سیل آسای حاجیان در عرفات که تداعی کننده صحرای محشر است نیز زنده نگه دارنده یاد و خاطره تصمیم بزرگ حسین بن على علیه السلام است در بازگشت از عرفات و رو کردن به سمت کربلا، احرام بستن حاجیان در میقات و دور انداختن تمامی رشته‌ها و تعلقات دنیایی و اکتفا کردن به تکه‌ای پارچه برای پوشش که در نهایت لباس سفر آخرت نیز همین خواهد بود. یادآور احرام بستن نبی اکرم، رسول‌الله الاعظم محمد مصطفی(ص) است و این گونه است که حاجی در لحظه لحظه سفر شکوهمند حج با تاریخ مأنوس است و در راهروهای آن حرکت می‌کند و خوشا به سعادت آن حاجی‌ای که از سطح تمامی این نشانه ها به شطح آن حرکت و سیری از ظاهر این مناسک به باطن آن داشته باشد و با جان حج ارتباط برقرار کند.»

انتهای پیام/



منبع: خبرگزاری تسنیم

بوکر عربی ۲۰۲۵ نامزدهایش را شناخت


به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از سایت جایزه، جایزه بین‌المللی ادبیات داستانی عربی (IPAF) که به عنوان بوکر عربی شناخته می‌شود و معتبرترین جایزه ادبی در جهان عرب است، فهرست اولیه خود را که شامل ۱۶ رمان است، برای رقابت ۲۰۲۵ منتشر کرد.

این فهرست از میان ۱۲۴ کتاب ارسال شده برای این جایزه انتخاب شده و هیئتی متشکل از ۵ داور به ریاست مونا بیکر چهره دانشگاهی مصری با همراهی سعید بنگراد چهره دانشگاهی و منتقد مراکشی، مریم الهاشمی منتقد و استاد دانشگاه از امارات، بلال اورفالی محقق و دانشگاهی لبنانی و سامپسا پلتونن مترجم فنلاندی کار انتخاب را انجام داده است.

در این فهرست ۳ نویسنده که پیش از این در فهرست اولیه این جایزه جای داشتند حضور دارند که شامل رشید الضیف نامزد سال‌های ۲۰۱۲ و ۲۰۲۴، سوسن جمیل حسن نامزد سال ۲۰۲۳ و تایسیر خلف نامزدی ۲۰۱۷ می شود. اظهر جرجیس هم سال ۲۰۲۰ و ۲۰۲۳ در فهرست نهایی این جایزه جای داشت. در کنار این نویسندگان، ۱۲ نویسنده دیگر برای اولین بار به این فهرست راه یافته اند.

فهرست کامل کتاب‌های نامزد شده چنین است:

عقیل الموسوی برای «گریه کنندگان» از بحرین

انعام بیوض برای «هواریا» از الجزایر

رشید الضعیف برای «زینا چه دید و چه ندید» از لبنان

احمد فال الدین برای «دانشمند» از موریتانی

جان دوست برای «زندانی فرانسوی» از سوریه

سوسن جمیل حسن برای «وارث کلیدها» از سوریه

ایمان حمیدان برای «آهنگ هایی برای تاریکی» از لبنان

ازهر جرجیس برای «دره پروانه‌ها» از عراق

حسن کمال برای «رمان دزدیده شده» از مصر

تیسیر خلف برای «مسیحای اندلس» از سوریه

احمد الملوانی برای «رویاهای شاد» از مصر

محمد سمیر ندا برای «دعای اضطراب» از مصر

نادیا نجار برای «لمس نور» از امارات

حنین الصایغ برای «منشور زنان» از لبنان

سومر شحاده برای «زندگی من تازه شروع شده است» از سوریه

ایمن رجب طاهر برای «حامل مشعل» از مصر

رمان‌های فهرست اولیه امسال خوانندگان را از خیابان‌های شلوغ لبنان و بحرین دهه ۱۹۸۰ به شهر پرجنب‌وجوش اوران در الجزایر می‌برند. از گورستانی در بغداد و شهری خیالی و آخرالزمانی که در آن مردم به طور مصنوعی به خواب می‌روند، به زندگی شخصیت‌های تاریخی مانند امام ابوحامد غزالی می‌روند و زندگی در اندلس را دوباره به تصویر می‌کشند. برخی از رمان‌ها هم داستان‌های نسل‌ها را در پس‌زمینه‌ای از تحولات سیاسی دنبال می‌کنند تا در مجموع طیفی از دیدگاه‌ها، ارزش‌ها و دیدگاه‌ها و تجربیات شخصی و جمعی را منتقل کنند.

جایزه بین المللی ادبیات داستانی عربی یک جایزه ادبی سالانه برای رمان‌هایی است که به زبان عربی نوشته شده‌اند و به برنده جایزه‌ای ۵۰ هزار دلاری اهدا می‌شود. این جایزه از سوی مرکز زبان عربی ابوظبی، در بخش فرهنگ و گردشگری حمایت می‌شود.

از میان این فهرست ۶ عنوان توسط داوران انتخاب و در قالب فهرست نهایی در روز چهارشنبه ۱۹ فوریه ۲۰۲۵ (یکم اسفند) در کتابخانه اسکندریه مصر معرفی خواهند شد.

برنده این جایزه پنجشنبه ۲۴ آوریل ۲۰۲۵ (۴ اردیبهشت ۱۴۰۴) در نمایشگاه کتاب ابوظبی معرفی خواهد شد.



منیع: خبرگزاری مهر

اسرار رمی جمرات


به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم،‌ حوزه هنری در سال 72 گروهی از نویسندگان را به حج تمتع فرستاد،‌ نویسندگانی چون علیرضا قزوه‌، رحیم مخدومی و… در این سفر با سایر نویسندگان همراه شدند و خاطرات خود از این سفر را در قالب سفرنامه به رشته تحریر درآوردند. «یار کجاست» عنوان سفرنامه مخدومی است که مورد توجه رهبر انقلاب نیز قرار گرفت و رهبری بر آن تقریظی نوشتند.

در بخشی از این سفرنامه می‌خوانیم: « امروز اولین روز رمی جمرات است. اولین روز برائت عملی از کفار و مشرکین. عرفات یک نیم روز بود، مشعر بامدادان و منا سه یا چهار روز،‌ یعنی نهضتی ادامه‌دار تا نابودی کامل شیطان.

رمی جمرات امروز بزرگ‌ترین شیطان را باید بزنیم، … می‌زنیم به جمعیت و خیلی زود همدیگر را گم می‌کنیم. خودمان را هم. چقدر جمعیت پرازدحام است و چقدر راه طولانی. این همه جمعیت برای مبارزه با شیطان قیام کرده‌اند؟

اگر به راستی فقط همین تعداد جمعیت به پا می‌خاستند. دیگر شیطانی باقی نمی‌ماند. وسط‌های راه نزدیک است خفه شویم. یک جوان عرب مادرش را بغل کرده و تا مرز گریه التماس می‌کند که فشار نیاورید.

طی طریق می‌کنیم، راه نسبتا دور است. طوری که وقتی به نزدیکی شیاطین می‌رسیم از رمق می‌افتیم. از اولی و دومی می‌گذریم شاید اولی، شیطان بیرونی باشد و سومی، درونی و دومی، حلقه اتصال بین شیاطین. اول باید خودمان را بزنیم تا جرأت پرداختن به عیب هایمان را پیدا کنیم. آن وقت است که می‌توانیم جامعه را از شیاطین اصلاح کنیم.

شاید اولی دوست جاهل باشد و دومی دشمن جاهل و سومی مکار. اول باید ریشه دشمن هفت خط را کند، که دوتای دیگر را بازیچه قرار داده است. امروز روز مشغول شدن به جاهلین دین‌دار و بی‌دینان جاهل نیست. امروز باید یقه  عالمان بی‌دین را گرفت. باید از اولی گذشت که شیطان کوچک است، از دومی هم که شیطان متوسط است و به سومی حمله کرد که شیطان بزرگ است. پس حج بدون برائت از شیطان بزرگ لمیدن در دامان شیطان بزرگ است و دوست داشتن او از صمیم قلب و قلقلک او و عشوه رفتن تو در دامن او…

هجوم جمعیت به سمت جمرات زیباست و ترتیب این راه‌های طی شده خیلی زیباتر، شناخت، شعور، آمادگی، تجهیز، حرکت منسجمر ازدحام و حمله. رگبار و رگبار رگبار آن قدر انبوه است که تو فقط یک صدای ممتد می‌شنوی، نه رگبار متناوب از پایین و بالا و دورتادور تنها یک صدای کش‌دار. شیطان را باید محاصره کرد و راه گریز را بر او بست. از هر نقطه‌ای که در تیررس باشد باید تیر را پرتاب کرد. آن هم نه یک نفر همه با هم و در یک زمان آن هم نه یک تیر، هفت تیر. سنگ‌ها انگار هجوم تگرگ است که بی نهایت عدد می‌بارد؛  تند و خشن و اصلاً فرصت تکان خوردن نمی‌دهد. دشمن را این‌گونه باید از بین برد.

همه یک دشمن را می‌زنند، سیاه‌ها و سفیدها . شیعه‌ها و سنی‌ها. چقدر دشمن ذلیل است. خداوند نماد خوبی برای مقابله با دشمن نشان همه داده. اتحاد همه برای نابودی یک دشمن مشترک.

خشاب تیر را به دست می‌گیرم و جلو می روم. این تقدیر خداست. باید جلو رفت حتی اگر خطر سنگ خوردن و زخمی شدن و کور گشتن در کار باشد، باز هم باید جلو رفت. در این راه این خطرها توجیه شده‌اند. چرا که هیچ خطری بالاتر از حیات دشمن نیست. پس رها کردن تیر، کافی نیست به هدف زدن مهم است. باید مطمئن شوی به دشمن ضربه وارد کرده‌ای.

هفت تیر. اولی را بر چشم تا هر چیزی را نبیند و هر دیده‌ای را نپذیرد. چشم راه ورود شیطان است. این راه را باید بست. از این لحظه به بعد از این دریچه نباید باطل وارد شود. اگر باطل وارد نشد، حق در غیاب او موجود است.

دومی را بر گوش، تا هر چیزی را نشنود و بر هر شنیده‌ای ایمان نیاورد، سومی را بر زبان. تا هر سخنی نگوید، چهارمی را بر دست، تا هر کاری نکند. پنجمی را بر پای تا هر راهی نرود. ششمی را بر دل، تا هر جیزی نخواهد و هفتمی را بر عقل که به خود بسنده نکند.

هفت سنگ اولی را بر نفس؛ دومی را بر نفس؛ سومی را بر نفس و… هفتمی را بر نفس . یعنی یک دور کامل مبارزه یک هفته کامل، یعنی هر روز زندگی، همیشه باید نفس را مورد شماتت قرار داد. بکوب تا بر گرده‌ات سوار نشود. اگر امروز مُرد فردا هم به سراغش برو و باز هم بزنش. اگر دیروز کتکش زده‌ای، امروز مار زخم خورده است. نهضت را ادامه بده تا مطمئن نشده‌ای که شیطان مُرده است، نمی‌توانی به طواف خدا بروی چرا که باز سر راهت علم می شود و مانع از یگانه پرستی‌ات می‌گردد.

اگر شیطان را نزده سراغ ذبح اسماعیل بروی، می ایستد سر راهت. جوانی اسماعیل را به رخت می‌کشد و زحمت تو را در به دست آوردن او. بیم عدم تکرار این نعمت بزرگ را تا آخر عمر در گوشت نجوا می‌کند و عواطف پدری و لذت و شیرینی فرزندی را … و غرور مدرکت را و فرصت بهره برداری از مقامت را و امتیاز طلایی شغلت را و شیرینی شهوتت را و درازی عمرت را شیطان است دیگر از کاه کوه می‌سازد. تو ذره‌ای خون بسته بودی و بوی تعفن می‌دادی و تکه گوشتی شدی که هنگام به دنیا آمدن قدرت دفاع از خویش را حتی در برابر کمتر از پشه نداشتی.

نه قدرت شنیدن داشتی، نه دیدن و نه خوردن فقط گریه می‌کردی آن هم ناخودآگاه و می‌خوردی آن هم بدون اراده و دفع می‌نمودی بدون اختیار و در آخر نیز پیری خواهی شد، فرتوت. نه چشمانت توان دیدن خواهند داشت نه گوش‌هایت توان شنیدن، نه دست‌هایت قدرت دفاع، نه ذهنت قدرت تفکر و نه پاهایت توان راه رفتن به رختخواب خواهی افتاد. مثل کودکی ناله خواهی زد، غذایی نرم بر دهان بی‌دندانت خواهند گذاشت و تو قدرت کنترل را از دست خواهی داد.

حال، شیطان از تو وزیری می‌سازد گران سنگ، شایسته و پرتدبیر و مدیری روشنفکر و لایق و استادی مسلط و واعظی سخن‌دان و پرنفوذ و مؤمنی خیر و باتقوا و مردی و زنی با شخصیت و متمدن و پدری و مادری پرجذبه خانه‌دار، خانواده‌دار…

آنگاه تو بر همه شورش می‌کنی جز بر خودت. چرا که از کار افتاده‌ای دیگر قدرت تشخیص نداری به جای این که تو شیطان را سنگ بزنی او تو را سنگ زده آن چنان هفت بار به زمینت کوفته که تا آخر عمر، نتوانی بلند شوی….

انتهای پیام/



منبع: خبرگزاری تسنیم